ساعت چهار و نیمه صبحه
یه زندون پر از دل های مرده
صبح به خط بشین پاشو
سربازی که کم گرده خب راهشو
ذکر روی لب شهید ، علی
چون میگذرد ، نیست غمی
صدای او همچون نعره ی شیری است
که غرش مرگ او از درد پیری است
ساعت نه خاموش خواب
می پذیرم اشک رو با آغوش باز
به دور از خونه ، غربت فراگیر
قطره های اشک هام ، گریه ام برا کیست
برای مادری که دورم از او
مادری که تن خسته اش رو شونم نبود
بعد گذشت یک ماه فهمیدم قدرشم بود
انبوهی از موج سرد سنگ و سخت و سکو
رفتم خدمت به سبب شرط شب خواستگاریم
رو تخت بالا دیدم من پره یادگاری
تف به ذات اون که خدمت به پا کرد
تمام مادران دنیا رو چشم به راه کرد
دلم تنگه خدمت کیلویی چند
مرحمی میخوام میدونی که الان بی روحیم
میگم خداوند با این همه ستاره اش بهم بدی نکرد
رو شونه تو که سه تا ستاره است
ارشد عقده ای میگیره از سیگار سه کام حبس
ولی سرباز با تنها رفیقش به گا رفت
نگران نباش سخته بعدش خاطره است
این خاطره رو نمیخوام چون خط بعدش فاتحه است